نووکائین جهان شما را وارونه میکند!
از نقاط ضعف خودت متنفر نباش و سعی کن طوری زندگی کنی که نقاط ضعفت رو بپذیری و اونا رو به نقاط قوت خودت تبدیل کنی. این کلام عامیانه که کمی توی ذوق هم میزند و بیشتر به درد کلاسهای انگیزشی بی سر و ته میخورد، تبدیل به نقطه عزیمت فیلمی میشود که به نوعی پارودی فیلمهای ابرقهرمانی هم به حساب میآید.
جایی همان اوایل فیلم صدایی از رادیوی ماشین قهرمان داستان شنیده میشود و گوینده جملهای با چنین مضمونی میگوید: از نقاط ضعف خودت متنفر نباش و سعی کن طوری زندگی کنی که نقاط ضعفت رو بپذیری و اونا رو به نقاط قوت خودت تبدیل کنی. این کلام عامیانه که کمی توی ذوق هم میزند و بیشتر به درد کلاسهای انگیزشی بی سر و ته میخورد، تبدیل به نقطه عزیمت فیلمی میشود که به نوعی پارودی فیلمهای ابرقهرمانی هم به حساب میآید. نکته این که خوشبختانه فیلمساز میداند آن کلام عامیانه چندان به درد زندگی واقعی و مشکلات ملموس و معمولش نمیخورد. پس دنیایی وارونه خلق میکند که چنین جملهای در آن کاربرد داشته باشد. نقد فیلم «نووکائین» (Novocaine) را با بررسی چگونگی ساخته شدن همین دنیا آغاز میکنیم.
هشدار: در نقد فیلم «نووکائین» خطر لو رفتن داستان وجود دارد!
از همان آغاز و سکانس افتتاحیه شخصیتی در برابر مخاطب قرار میگیرد که همه چیزش معمولی به نظر میرسد و حتی کمی ساده لوح است. چندان حوصله ندارد و حتی به زحمت آماده میشود و سر کارش میرود و به نظر از چیزی در این زندگی رنج میبرد. آشکارا افسرده است و آشکارا انزواطلب. در این دنیا دوستی ندارد جز جوانی که هیچگاه او را ندیده و فقط از طریق همراهی در بازیهای ویدیویی وی را میشناسد. تنها محل قابل اتکایش در زندگی شغلی است که دارد؛ او نفر دوم یک تشکیلات مالی است و همین هم دست کم برای او آبرویی اجتماعی و منزلتی به همراه داشته است. حتی انتخاب بازیگر نقش اصلی هم تاکیدی است بر این معمولی بودن همه چیز زندگی قهرمان قصه. تا به این جای فیلم همه چیز معمولی است و فیلمساز هیچ مورد منحصر به فردی به تماشاگر خود نشان نمیدهد. اما قصهی فیلم این گونه نمیماند و خیلی زود مخاطبش را غافلگیر میکند.
زندگی این جوان پیچیدهتر و منحصر به فردتر از آن است که مخاطب تصورش را میکند و پس از گذشت نزدیک به ربع ساعت از فیلم تازه نشانههایی از این پیچیدگی نمایان میشود تا من و شما بفهمیم که با موقعیتی کاملا یکه طرف هستیم که مشابهی ندارد. حال تازه متوجه میشویم که چرا فیلمساز باید روی شیوهی غذا خوردن شخصیت در سکانس ابتدایی و سپس پخش شدن آن کلام از رادیو تا این حد تاکید کند؛ قهرمان قصه بیماری نادری دارد و آن هم عدم احساس درد، گرما و سرما و هر گونه آسیبی است که ممکن است به جسمش وارد شود. از آن جایی که احساس درد هم باعث نجات جان آدمی میشود، این مرد نمیتواند به راحتی بین مردم زندگی کند و یکی از آنها باشد. چرا که یک حادثه ساده یا حتی غذا خوردن معمولی میتواند به عملی مرگبار برای او تبدیل شود.
در چنین قابی است که این مرد تنهای منزوی که هیچ نوری در انتهای تونل زندگی تاریک خود نمیبیند، عاشق میشود. عاشق دختری در محل کارش اما هر عملی حتی معاشقه هم میتواند برای او گران تمام شود. پس یکی یکی قطعات پازل طوری در کنار هم قرار میگیرند که فیلم نووکائین از آن قصه معمولی ابتدایی فاصله بگیرد و جهانی غریب در برابر تماشاگرش قرار دهد که هیچ چیزش به دنیای آدمهای عادی نمیماند. درست زمانی که به نظر میرسد همه چیز سر جای خود قرار گرفته و دیگر غافلگیری تازهای در کار نیست، سارقانی از راه میرسند و ماجرا را پیچیدهتر میکنند. پسرک عاشق ناگهان دختر محبوبش را گروگان سارقان میبیند و تصمیم میگیرد برای اولین بار از ضعف خود در زندگی به عنوان یک نقطه قوت استفاده کند.

پس فیلمساز موفق میشود موقعیتی در برابر تماشاگر قرار دهد که آن جملهی عامیانهی ابتدایی کاربردی داشته باشد؛ فقط این که این دنیا باید چنان دیوانهوار تصویر شود که در آن مردی از سرخ شدن دستانش در یک ظرف پر از روغن داغ نترسد یا شلیک گلولهای را به جان و دل بخرد و بعد لبخندی بزرگ تحویل طرف مقابلش دهد. از این جا است که منطقی فانتزی بر جهان فیلم حاکم میشود که اگر توسط کارگردان درست ساخته و سپس توسط مخاطب درست درک نشود، ممکن است تماشاچی را پس بزند؛ چرا که همان جنون حاکم بر فضا از این پس کنترل قصهگویی را به دست میگیرد و دیگر خبری از منطق جهان فیزیکی اطراف ما در فیلم نیست.
تمام ابرقهرمانهای فیلم و قصههای دیگر نقطه قوتی دارند که میتواند گاهی- اگر درست استفاده نشود، به نقطه ضعف آنها تبدیل شود. اما قصه در این جا کاملا برعکس است و داستان مسیری وارونه طی میکند. در فیلم «نووکائین» با قهرمانی طرف هستیم که نقطه ضعفی دارد و حال شرایط بسیار غیرمعمولی پیش آمده که این نقطه ضعف به نقطه قوتش تبدیل میشود. او برخلاف تمام ابرقهرمانها مدام کتک میخورد و آسیب میبیند و حتی لت و پار میشود؛ از سرتاسر بدنش خون میچکد و استخوان سالمی در تنش وجود ندارد. تنها نقطه قوتش این است که بعد از هر ضربهای دوباره میتواند سرپا بایستد و به مبارزه ادامه دهد و طرف مقابل را در شوک فرو ببرد.
از سوی دیگر قصه نووکائین به گونهای پیش میرود که هر جملهای که از زبان شخصیتی خارج میشود و هر موقعیتی که شکل میگیرد در خدمت ساختن همین دنیای وارونه باشد. پس در چنین دنیایی طبیعی است که پلیسها دیر به موقعیتی برسند و اگر هم سر و کلهی آنها جایی پیدا شود، زود فریب بخورند تا داستان پیش رود و به سر منزل مقصود مورد نظر سازندگان برسد. در این میان اگر نقطه ضعفی هم وجود دارد به طراحی شخصیتهای آن سوی ماجرا یا همان قطب منفی ماجرا باز میگردد. آنها برخلاف تمام تلاشهای فیلمساز در هیچ نقطهای به انسانهایی ترسناک تبدیل نمیشوند؛ انسانهایی ترسناک که از کشتن ماموران پلیس لذت میبرند و هیجان سرقت را همان قدر دوست دارند که پولهای به دست آمده از آن را. به همین دلیل هم نمیتوان تصور کرد که سردستهی سارقان از پس کشتن خواهرش برآید و گرچه در انجام عملش جدی است، اما توسط مخاطب جدی گرفته نمیشود و این بدترین اتفاقی است که میتواند برای یک شخصیت در طول یک داستان شکل بگیرد.
بدتر از همهی اینها تغییر ناگهانی دخترک قصه و تبدیل شدنش از یک سارق حرفهای و فریبکار به عاشقی دل خسته است. این مورد که فیلمساز اطلاعات کمی از او در اختیار تماشاگر میگذارد تا بتواند غافلگیری از دل درامش بیرون بکشد قابل درک است اما روند تبدیل شدن او از یک دخترک فریبکار به کسی که حاضر است برای رسیدن به معشوق برادرش را هم بکشد، اصلا قانعکننده از کار در نیامده است. فیلمساز میتوانست کمی بیشتر از رابطهی او با برادرش بگوید تا دست کم آن تنفر میان خواهر و برادر بهتر ساخته شود. وگرنه برای این سمت عاشقانه و این دلدادگی دیوانهوار این قصه کافی به نظر نمیرسد. در هر صورت فیلم «نووکائین» بیش از هر چیزی قدرتش را از شخصیت منحصر به فرد مثبت خود و ساختن جهانی دیوانهوار میگیرد که حول او جریان دارد و چندان در قید و بند آن سوی درام نیست.
- ساختن جهانی دیوانهوار و در عین حال قابل باور!
- خلق یک قهرمان ملموس و جذاب!
- زمان طولانی اثر!
- عدم توفیق در خلق شخصیتهای منفی جذاب!
نکته منفی دیگر به طولانی بودن زمان فیلم نووکائین بازمیگردد. علی رغم آن که سکانسهای اکشن فیلم به خوبی یا دست کم استاندارد طراحی شدهاند و از هالیوود هم انتظاری کمتر از این نمیرود، اما زمان قصه طولانیتر از آن است که باید باشد و کشش این همه نمایش درگیری و جنون را ندارد. از جایی به بعد دیگر عملا قصهای وجود ندارد و همان نمایش تعقیب و گریز و درگیری است که به زمان فیلم نووکائین میافزاید. همین دیر از راه رسیدن سکانس پایانی و نمایش به هم رسیدن دو دلدادهی عجیب و غریب (که باید هم در مکانی مانند زندان به ملاقات هم بروند؛ چون هیچ چیز آنها به دنیای معمولی دیگران ارتباطی ندارد) گاهی ممکن است تماشاگر را خسته کند و او را وادارد که کمی فیلم را با سرعت بیشتری و روی دور تند تماشا کند.
نکتهی پایانی این که «نووکائین» به مخاطب خود یادآور میشود که گاهی داشتن یک ایدهی ساده و برگزاری سادهی همان ایده و بال و پر دادنش به میران کافی میتواند منجر به ساخته شدن فیلمی شود که دست کم مخاطب خود را سرگرم میکند.
شناسنامه فیلم «نووکائین» (Novocaine)
کارگردانان: دن برک و رابرت اولسن
بازیگران: جک کواید، امبر میدتاندر و جیکوب باتالون
محصول: 2025، آمریکا
امتیاز سایت IMDb به فیلم: 6.5 از 10
امتیاز فیلم در سایت راتن تومیتوز: 81٪
خلاصه داستان: نیتن کین در یک بانک محلی به عنوان معاون مدیر عامل کار میکند. او جوان تنهایی است که از بیماری نادری رنج میبرد. این بیماری باعث شده که نیتن امکان درد کشیدن یا احساس سرما و گرما را از دست بدهد و عملا هیچ حس فیزیکی نداشته باشد. این موضوع باعث شده که او در تنهایی و انزوا زندگی کند و نه معشوقی داشته باشد و نه دوستی. تمام اوقات فراغت نیتن صرف بازیهای ویدیویی میشود و تنها دوستش جوانی است که با وی بازی میکند. این دو تاکنون حتی موفق به ملاقات یکدیگر نشدهاند. از آن سو نیتن مدتی است که دختری را که به تازگی در محل کار او استخدام شده دوست دارد اما جرات ابراز علاقه ندارد. در نهایت او موفق به ابراز عشقش میشود و دختر هم میپذیرد اما درست فردای آن روز سارقانی به بانک دستبرد میزنند، پلیس سر میرسد و سارقان حین فرار دخترک را گروگان میگیرند. نیتن تصمیم میگیرد که خودش برای رهایی دخترک کاری کند اما …
هیچ دیدگاهی درج نشده - اولین نفر باشید